دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. در بیست هزارگزی شمال خاوری کدکن و هفت هزارگزی خاور کال چغوکی. در دامنه قرار دارد. معتدل است و 159 تن سکنه دارد. فارسی زبانند. آب آن از قنات مشروب میشود. محصولش، غلات است. مردمش بکشاورزی، گله داری و کرباس بافی اشتغال دارند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. در بیست هزارگزی شمال خاوری کدکن و هفت هزارگزی خاور کال چغوکی. در دامنه قرار دارد. معتدل است و 159 تن سکنه دارد. فارسی زبانند. آب آن از قنات مشروب میشود. محصولش، غلات است. مردمش بکشاورزی، گله داری و کرباس بافی اشتغال دارند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 582 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 582 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
سنگی که در راه ها برای نشان و معرفت مقادیر منازل نصب کنند. (آنندراج) : بال و پر شد شوق من سنگ نشان خفته را من براه انداختم این کاروان خفته را. صائب (از آنندراج)
سنگی که در راه ها برای نشان و معرفت مقادیر منازل نصب کنند. (آنندراج) : بال و پر شد شوق من سنگ نشان خفته را من براه انداختم این کاروان خفته را. صائب (از آنندراج)
سنگی که در نتیجۀ ترکیب اسیدهای مختلف موجود در ادرار با مواد معدنی (از قبیل سدیم و پتاسیم و کلسیم و غیره) حاصل شود. این سنگ ممکن است در کلیه در ناحیۀ لگنچه بماند یا وارد حالب شده و از آنجا وارد مثانه گردد و از پیشاب راه دفع شود. رمل کلیه. (فرهنگ فارسی معین)
سنگی که در نتیجۀ ترکیب اسیدهای مختلف موجود در ادرار با مواد معدنی (از قبیل سدیم و پتاسیم و کلسیم و غیره) حاصل شود. این سنگ ممکن است در کلیه در ناحیۀ لگنچه بماند یا وارد حالب شده و از آنجا وارد مثانه گردد و از پیشاب راه دفع شود. رمل کلیه. (فرهنگ فارسی معین)
سنگی که در فلاخن گذاشته درهوا اندازند و این عمل اکثر برای پرواز جانورانی است که بر درختان بارور نشیند. (آنندراج) : راست چگونه شودت کار چو گردون راست نهاده ست بر تو سنگ فلاخن. ناصرخسرو. نیم سنگ فلاخن لیک دارم بخت ناسازی که بر گرد سر هر کس که گردم دورم اندازد. صائب (از آنندراج)
سنگی که در فلاخن گذاشته درهوا اندازند و این عمل اکثر برای پرواز جانورانی است که بر درختان بارور نشیند. (آنندراج) : راست چگونه شودت کار چو گردون راست نهاده ست بر تو سنگ فلاخن. ناصرخسرو. نیم سنگ فلاخن لیک دارم بخت ناسازی که بر گرد سر هر کس که گردم دورم اندازد. صائب (از آنندراج)
سنگی که به آن شمشیر و کارد تیز کنند و به معنی چرخ که بهندش سانی گویند، چنانکه بعضی گمان برده اند صحیح نیست. (آنندراج). که بدان کارد و چاقو و جز آن تیز کنند. (از ناظم الاطباء). سنباذج. صلب. (از منتهی الارب). سنگ سمباده. سنگ سو: ناصح برای تندی تیغزبان تو کافی است روی سخت تو سنگ فسان بود. محسن تأثیر (از آنندراج)
سنگی که به آن شمشیر و کارد تیز کنند و به معنی چرخ که بهندش سانی گویند، چنانکه بعضی گمان برده اند صحیح نیست. (آنندراج). که بدان کارد و چاقو و جز آن تیز کنند. (از ناظم الاطباء). سُنباذَج. صلب. (از منتهی الارب). سنگ سمباده. سنگ سو: ناصح برای تندی تیغزبان تو کافی است روی سخت تو سنگ فسان بود. محسن تأثیر (از آنندراج)