جدول جو
جدول جو

معنی سنگ کلان - جستجوی لغت در جدول جو

سنگ کلان(سَ گِ کَ)
جوهری باشد، مثل یاقوت و زمرد و الماس و غیره. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سنگ فسان
تصویر سنگ فسان
سان، سوهان یا سنگی که برای تیز کردن کارد، شمشیر و مانند آن به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنگ کلیه
تصویر سنگ کلیه
در پزشکی سنگی که از ترکیب اسید های ادرار با مواد معدنی در کلیه تشکیل می شود
فرهنگ فارسی عمید
(چُ کَ)
دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه. در بیست هزارگزی شمال خاوری کدکن و هفت هزارگزی خاور کال چغوکی. در دامنه قرار دارد. معتدل است و 159 تن سکنه دارد. فارسی زبانند. آب آن از قنات مشروب میشود. محصولش، غلات است. مردمش بکشاورزی، گله داری و کرباس بافی اشتغال دارند. راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(یَهْکَ)
دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 582 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ نِ)
سنگی که در راه ها برای نشان و معرفت مقادیر منازل نصب کنند. (آنندراج) :
بال و پر شد شوق من سنگ نشان خفته را
من براه انداختم این کاروان خفته را.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ کُ یَ / یِ)
سنگی که در نتیجۀ ترکیب اسیدهای مختلف موجود در ادرار با مواد معدنی (از قبیل سدیم و پتاسیم و کلسیم و غیره) حاصل شود. این سنگ ممکن است در کلیه در ناحیۀ لگنچه بماند یا وارد حالب شده و از آنجا وارد مثانه گردد و از پیشاب راه دفع شود. رمل کلیه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ بِ رَ / رِدَ)
سنگ کردن متاعی را، قیمت گزاف بر آن نهادن و رفتن تا هیچکس آنرا نخرد و عاقبت خود او آنرا به ثمن بخس خریداری کند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ قُلْ لا)
فلاخن. کلاسنگ. قلاب سنگ. قلماسنگ. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ فَ خَ)
سنگی که در فلاخن گذاشته درهوا اندازند و این عمل اکثر برای پرواز جانورانی است که بر درختان بارور نشیند. (آنندراج) :
راست چگونه شودت کار چو گردون
راست نهاده ست بر تو سنگ فلاخن.
ناصرخسرو.
نیم سنگ فلاخن لیک دارم بخت ناسازی
که بر گرد سر هر کس که گردم دورم اندازد.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ فَ)
سنگی که به آن شمشیر و کارد تیز کنند و به معنی چرخ که بهندش سانی گویند، چنانکه بعضی گمان برده اند صحیح نیست. (آنندراج). که بدان کارد و چاقو و جز آن تیز کنند. (از ناظم الاطباء). سنباذج. صلب. (از منتهی الارب). سنگ سمباده. سنگ سو:
ناصح برای تندی تیغزبان تو
کافی است روی سخت تو سنگ فسان بود.
محسن تأثیر (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
سنگدل. بی رحم. ظالم. بی شفقت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنگ کلیه
تصویر سنگ کلیه
سنگی که در نیتجه ترکیب اسیدهای مختلف با مواد معدنی حاصل شود
فرهنگ لغت هوشیار
چانه ی بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
جده، مادر بزرگ مادری
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی جنگلی در حومه ی نوشهر، منطقه ی سنگی و صخره ای
فرهنگ گویش مازندرانی